مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی
پارت چهل و چهارم
زمان ارسال : ۱۵۷ روز پیش
فریال پشت برادرش خیلی تند و سریع پلهها را پایین آمد. قلبش با حال عجیبی میزد... احساس میکرد هر لحظه ممکن است قلبش سینهاش را بشکافد و بیرون بیاید... بعد هم از پلهها سر بخورد و جلوی پای پدر عصبانیاش بیافتد.
عطا توی ورودی دایرهای شکل خانه ایستاده بود... درست مقابل پلکان چوبی... درست میان سالن اصلی که در سمت چپش بود و آشپزخانهای که در سمت راستش بود... درست در یک حالِ خشمگین! ابروهای
اطلاعیه ها :
❌توجه❌
بیست و چهار ساعت پس از رایگان شدن آخرین پارت مونالیزا، تمام پارتهای این رمان دوباره به حالت ویآیپی بر میگردن.
با احترام
نویسندهی رمان
🔴 مونالیزا رو چجوری سریع بخونم؟🤔
با خرید اشتراک! روی «درخواست عضویت» بزنید یک پیام خودکار حاوی شماره حساب و هزینه ی اشتراک براتون میاد. بعد از واریز، تاریخش رو در جواب همون پیام بنویسید و شما فورا و مستقیم عضو می شید... بعد می بینید که تمام پارت ها براتون به رنگ سبز درمیاد و بدون محدودیت می تونید رمان رو بخونید.
همچنین می تونید تاریخ واریزتون رو هم در کانال تلگرامی
Writers _online
✅ادیت ها و اطلاعیه های رمان هم در همین کانال☝️
بفرستید تا در پی وی کد عضویت دریافت کنید
❌خبر مهم و فوری❌
حالت سکه ای در تاریخ یکشنبه ۱۱ شهریور ماه برداشته و اشتراک رمان نیز افزایش خواهد یافت.
۲۴ ساعت پس از پایان پارت گذاری؛ رمان از حالت سکه ای خارج می شه و دلیلش توی کانال تلگرامی نوشته شده.
با احترام
نویسنده ی رمان
سلام نویسنده ی رمان هستم😅 وَ قراره آخرین اطلاعیه این رمان رو بخونید.
از بیست و پنجم دی ماه تا به امشب با رمان مونالیزا کنارتون بودم... با قصه ای که گاهی شما رو احساساتی کرد و گاهی خندوند و گاهی هم به شما نشون داد خصلت های ناپسند چقدر می تونن آزار دهنده باشن!
در کنار شما لحظات فوق العاده ای داشتم که به من نشون داد آنلاین نویسی با تمام سختی ها و استرس هایی که برای شخص نویسنده داره چقدر می تونه لذت بخش باشه.
از آدم هایی براتون گفتم که به وجودشون ایمان دارم حتی اگه توی سرم زندگی کنن و تمام تلاشم رو کردم تا شما هم مثل خودم با قلبتون احساسشون کنید و از پس کلمات و جملاتی که نوشتم اون ها رو ببینید.
اومدم بهتون بگم این نهایت تلاش من برای روایت این قصه در تمام این ۱۲۳ پارت بود که با عشق فراوان تایپ کردم.
تشکر ویژه دارم از دوستانی که برای حضورشون در اینجا ارزش قائل بودن و با کامنت هاشون اعلامش کردن.
بسیار بسیار ممنونم که با حمایت های شما وجود «مونالیزا» در چارت برترین ها ثابت بود... چه در رمان های برتر هفته، ماه و سال و چه در پر بحث ترین ها!
و تشکر می کنم از دوستانی که به قلم و تعهد کاری بنده در رابطه با پارت گذاری به موقع اعتماد کردن و اشتراک رمان رو خریداری کردن.
و همچنین تشکر می کنم از دوستانی که عقیده داشتن سکه هایی که می گیرن بنده رو ثروتمند نمی کنه و به عشق رمان با سختی های سکه گرفتن کنار اومدن و همراهم بودند .
و همچنین تشکر می کنم از دوستانی که رمان رو بدون سکه و رایگان خوندن؛ اما خودشون رو مسئول دونستن کامنت هایی جهت حمایت از رمان بذارن.
خداحافظ خانواده ی مظفری
خداحافظ خانواده ی رفیعی
و خداحافظ خانواده ی امینی
💚💚💚
رمان جدید بنده با نام «مهمیز های سیاه» در ژانر مافیایی و اکشن و با قصه ای کاملا متفاوت در حال پارت گذاری در بخش آنلاینه که همراهی شما رو با عشق می طلبه💚
امیدوارم از رمان لذت برده باشید و بدونید که دوستی ما پایداره💚
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
آزاده دریکوندی | نویسنده رمان
دل همه رو خنک کرده گویا😁
۱ ماه پیشمرجان
00وای چقدررر دلم خنک شد که فریال حق ترمه رو گذاشت کف دستش اصن مفرح ذات بود این پارت😂😂😂🔪ولی وای شوکه شدم بمیرم برای فریال بیچاره معین عم خیلی گناه داشت غرورش له شد پیش اون مصطفی عجوزه و خانوادش🥲🫠😭
۱ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
فریال اگه یه بار کار درستی کرد همین پارت بود که دل یه ملت رو شاد کرد😅
۱ ماه پیشحنانه
00من هرکاری میکنم بازم تو ذهنم شخصیتای اصلی گلشنو فرهادن اییی بابا😂
۲ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
واقعا جا داره منم بگم ای باباااا😂
۱ ماه پیشRoghayyeh
00وای خدا😬چی شد اصلا چطوری شد که اینطوری شد🤕
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
همه چیز بهم ریخت...💔
۳ ماه پیشمنیر
00عجب! چه همه چی به هم خورد! 😔
۵ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
آره دیدی... طفلکی ها😔
۵ ماه پیشایلما
00وای خدای من هنگ کردم چیشدیه دفع ترمه ی عوضی حسود آب زیرکاه خاک توسرش کنن احمق و
۵ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
با اجازه کپی و پیست🤦
۵ ماه پیشPrya
00در پس این***چه رازیه🥲؟سه شنبه کی میاااد حالاخوبه فروردین تموم شد حداقل یکم روزا زودتر میگذره
۵ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
ووویییییی نگو روزا زودتر بگذرههه من میترسممممم از تموم شدن وقتم😔
۵ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
اما امب اطلاعیه رو از دست نده😍
۵ ماه پیشzahra
00آقا آقا آقا چرا باقلب مابازی میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
۵ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
ادیت این پارت توی چنل تلگرامی هستش😍
۵ ماه پیشPrya
00حالا انگارمن اون وسط پله ها وایساده بودم همش استرس اینو داشتم نگه اون برگه ها مربوط به فرهاده..وای خدا لعنتت کنه ترمه قلبم نزدچن ثانیه🤦🏻 ♀️
۵ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
یعنی خوشم میاد در هر مهلکهای نگران فرهاد میشید😂😂😂😂
۵ ماه پیشPrya
00معین بچه خوبییییه 🥲من بهش اعتماد دارم قضیه هرچی هس زیر سر ترمه و عقده هاشه با اون لبخند چندشش
۵ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
ولی اگه هیچی ازش بعید نباشه چی؟ اگه اعتمادمون رو جلب کرده باشه چی؟😔
۵ ماه پیشPrya
00ینی هرچی تاحالا هرچی خونده بودم پرید..چه کاری بود ترمه کرد آخرش با این بچه بازیاش یه گندی زد به زندگی اینا خدا لع نت کنه ترمه روووو عو ضیی..دلم خنک شد فریال چیکار کرررردااا
۵ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
فریال کاری کرد که همهی ما باید میکردیم😂😂
۵ ماه پیشنسترن
۲۶ ساله 00یعنی ممکنه معین زیر آبی رفته باشه🤔
۵ ماه پیش(فن عطا) رویا
00نه باباااا این بچه اصن بهش نمیخوره 🤕🤕
۵ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
چرا بهش نمیخوره؟ شاید اعتمادتون رو جلب کرده باشه... از کجا معلوم؟🤔
۵ ماه پیش(فن عطا) رویا
00نه خیر نه خیر معین خیلی ام بچه خوبیه هر چی هس زیر سر ترمس 😑😑
۵ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
ان شاالله که همینطوره😏
۵ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
هیچ چیز از هیچکس بعید نیست🤔
۵ ماه پیشنیلوفر سامانی
00دوست داشتن همین طوریه.آدم تو اوج ناراحتی خودش،فکر ناراحتی و غم عزیزش هست :))))))💔
۵ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
آره دقیقا... 🥺 هم قشنگه هم غم انگیز
۵ ماه پیشنیلوفر سامانی
00اوه اوه اوه چه وضعی شد🥲 یعنی ربط ترمه و معین بهم چی میتونه باشه؟؟؟؟ نیاز شد بیام تلگرام یه صحبتی باهات داشته باشم خانم دریکوندی🧐🔪
۵ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
واقعا اوضاع خیلی بهم ریخته خانم سامانی... دستهایی پشت پرده در کاره انگار🥺
۵ ماه پیش(فن عطا) رویا
00ایستَرَم تیرمَه نی اولدُروم !!! پوچاق پوچاق اِدِم سالوم اوتا ! (میخوام ترمه رو بکشم چاقو چاقوش کنم جا کنمش تو اتیش) کسی اینجا ترک نیست ؟ حرفای (بیب) به ترمه بزنیم برنامه سانسور نکنه ؟! 😑😑😑
۵ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
بیلمیوروم😂
۵ ماه پیش
مهدخت
00اخ ک دم فریال گرم حق این ترمه مارمولک رو گذاشت کف دستش